شازده كوچولوهاي من

بدون عنوان

سلام ببخيد دير اومدم خيلي درگير بودم داستانش مفصله بايد يروز با حوصله براتون تعريف كنم ......تا اين حد بكم كه دوتا نيني دارم پسرن توي 7 ماهم
24 مهر 1392

بدون عنوان

گلم الان هشت هفته هستي كم كم وجود خودتو داري نشون ميدي نه تكون نميخوري وننت حالش جالب انگيز نيست مادر ننت 4 كيلو كم كرده چيكار ميكني اون تو لطفا يه خبري هم به ننت بدي بد نيستا امتحانامم داره تموم ميشه يادت باشه هيچ تغلبي بهم ندادي مثلا ما دونفر بوديما من خنگ تو چرا گيج بازي درمياوردي يه كمكي به ننت ميكردي بد نبود ...بابات زونا گرفته  در نتيجه به حال تبعيد شد منو تو هم راحت ميخوابيم رو تخت وسلزنتي ميكنيم بيا وببين ...البته جنابعالي نه بنده امشب خاله جونت داره مياد پيشمون پس چند روز كيفور خونه مامانم ميرم ونهار وشام تلپپپپپپپپپپپپ ميشم به به غذاي آماده ...يه دونه از امتحانام مونده ومن حس خوندن ندارممممممممممممممممم ...
19 خرداد 1392

قلب كوچولوم

يكشنبه ساعت 8 رفتيم تهران داشتم از استرس ميمردم نكنه قلب نداشته باشه وهزار جور فكرو خيال ديگه رسيديم مطب زود نوبتمون شد دكتر سونوم كردو ساك نيني رو ديد وجنين وقلبشو واونجا بود كه آرامش كل وجودمو گرفت ياد دوست جونايي افتادم كه الان آرزوم مادرشدن اوناست اسماشونو نميبرم ولي به ياد همشون بودم وازخدا خواستم اين لحظه را براي تمامممممممممم مادراي منتظر نشون بده ...بعد سرممو زدم وبعد برگشتيم
7 خرداد 1392

بدون عنوان

سلامممممممممممممممممممممممممممم من بالاخره اومدم تو دل مامانم اين وبلاگو خاله سارا بهم هديه داده اولين كادوي عمرمه براي خاله ساراي مهربون ودخمل گلش سدنا جون ...
7 خرداد 1392
1