قلب كوچولوم
يكشنبه ساعت 8 رفتيم تهران داشتم از استرس ميمردم نكنه قلب نداشته باشه وهزار جور فكرو خيال ديگه رسيديم مطب زود نوبتمون شد دكتر سونوم كردو ساك نيني رو ديد وجنين وقلبشو واونجا بود كه آرامش كل وجودمو گرفت ياد دوست جونايي افتادم كه الان آرزوم مادرشدن اوناست اسماشونو نميبرم ولي به ياد همشون بودم وازخدا خواستم اين لحظه را براي تمامممممممممم مادراي منتظر نشون بده ...بعد سرممو زدم وبعد برگشتيم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی